flux به فارسی | دیکشنری انگلیسی

flux
  • سیلان

  • ریزش

  • سیل

  • سرعت جریان

  • گداختگی

  • گداز

  • تغییرات پی درپی

  • اسهال

  • خون ریزش

  • جاری شدن

  • گداختن

  • آب کردن

  • شارسیل

  • سیلان

  • شار، جریان

  • شار، گداز آور 1. خطوط نیروی مغناطیسی یا الکتریکی در ناحیه ای معین.2. آهنگ شارش ذرات یا فوتونها از درون سطح واحد. 3. حاصلضرب تعداد ذرات در واحد حجم و سرعت میانگین آنها. 4. ماده ای شیمیایی که با از بین بردن لایه های اکسید از سطح فلزات آنها را برای لحیم کاری، برنج کاری، یا جوش آماده میکند. رزین Resin به عنوان یک ماده گداز آور کاربرد گسترده ای در لحیم کاری قعطات الکترونیکی دارد.

  • شار

  • شار

  • 1- جریان، روندگی، روانی، روگرى، سیلان، شارى، شارندگی 2- میزان جریان آب (مثلا در لوله یا از سد)، آبریز، آبریزش، آبدهی 3-تغییر دایمی، دگرگونی پایا، بی ثباتی، ناپایایی، ناپایدارى 4- (تخلیه ى بیش از حد مواد آبکی بدن به ویژه از راه مقعد) شکم روش، خون روش، خون ریزش، آبروش 5- (ذوب فلزات وجوشکارى) گدازآور، آمیزانگیز (مانند بوراکس یا روزین) 6- (فیزیک) میزان شار، شار 7- شار کردن، به صورت سیال درآوردن، روگر کردن، آبگونه کردن یا شدن 8- (فلزکارى از طریق ذوب کردن به هم جوش دادن) گدازجوش کردن 9- به خارج سرایت کردن، به خارج جارى شدن، برون ریز شدن

  •  شارش...‏

  • روانساز

  • شار

  • ذوب کننده

  • گداز آور

  • سیاله

  • گدازه

  • شار، فلو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری