flush به فارسی | دیکشنری انگلیسی

flush
  • تراز

  • بطورناگهانی غضبناک شدن

  • بهیجان آمدن

  • چهره گلگون کردن (در اثر احساسات و غیره)

  • سرخ شدن

  • قرمز کردن

  • آب را با فشار ریختن

  • سیفون توالت

  • آبریزمستراح را باز کردن (برای شستشوی آن)

  • تراز کردن (گاهی باup)

  • هم سطح کردن، هم سطح، هم تراز، لبریز، تراز، سرریز

  • برافروختگی، گر گرفتگی، قرمزی صورت و گردن که در هنگام فعالیت بدنی گرمای بیش از حد، تنش ها هیجانی ئ در برخی از بیماریها و وضیعت های توکسیک دیده می شود

  • خالی کردن، هم ترازی 1- خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات آن. 2- مربوط به دستگاه ماشین تحریر که با لبه های چپ و راست مقیاس خط، همتراز است.

  • خالی کردن، قسمتی از حافظه و محتویات آن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری