flash به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
تلالو
-
تاباندن برق
-
روشنائی مختصر
-
یک آن
-
لحظه
-
بروز ناگهانی
-
جلوه
-
تشعشع
-
برق زدن
-
ناگهان شعله ور شدن
-
زود گذشتن
-
فلاش عکاسی
-
گر گرفتن - شعله ور شدن ناگهانی
-
تبخیر ناگهانی، تبخیر سریع
-
درخش، ریشه، جرقه، جرقه ای، ترشح، بیرون زدن، قی
-
درخش، تابش آنی
-
فلاش