flag به فارسی | دیکشنری انگلیسی - جدول یاب

flag به فارسی دیکشنری انگلیسی

flag
  • پرچم

  • بیرق

  • علم

  • دم انبوه وپشمالوی سگ

  • زنبق

  • برگ شمشیری

  • سنگ فرش

  • جاده سنگ فرش

  • پرچم دار کردن

  • پرچم زدن به

  • باپرچم علامت دادن

  • سنگفرش کردن

  • پائین افتادن

  • سست شدن

  • از پا افتادن

  • پژمرده کردن پرچم

  • پرچم

  • پرچم‌

  • پرده‌ کوچک‌ جلوگیر صدا یا نور

  • پرچم

  • تخته سنگ

  • پرچم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری