failure به فارسی | دیکشنری انگلیسی

failure
  • واماندگی

  • درمانگی

  • کوتاهی

  • قصور

  • ناتوانی

  • شکست

  • ورشکستگیخرابی

  • عدم موفقیت

  • وادادگی، شکست، واماندگی، نقص، خرابی

  • خرابی

  • شکست، خرابی، عیب، عدم موفقیت

  • شکست

  • 1. از کار افتادگی 2. شکست

  •  شکست...‏

  • قصور، ورشکستگی، اعسار، اسقاط حق در اثر مرور زمان، عدم موفقیت، ناتوانی

  • گسیختگی

  • شکست

  • خرابی

  • زوال

  • انهدام

  • خرابی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری