drift به فارسی | دیکشنری انگلیسی

drift
  • رانش، سوق دهی 1.تغییرات کند در برخی از مشخصات یک قطهعه یا وسیله نظیر بسامد ف جریان توازن، جهت (مثلاًدر ژیروسکوپ)، یا مسیر مطلوب حرکت. تغییرات دما یکی از عوامل متداول ایجاد تغییر در بسامد یا توازن مدارهاست 2. حرکت باربرها در نیمرسانا تحت تاثیر ولتاژ اعمال شده به آن 3. تغییراتی که به تدریج در ولتاژآفست و جریانهای آفت تقویت کننده عملیاتی ظاهر می شود.

  • رانش

  • سوراخ کردن، گوه، مته

  • سوق، 1- (حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره) حرکت (معمولا تدریجی)، جنبه، رانش 2- (مسیرى که چیزى در آن رانده یا حمل می شود) گذرگاه، گذرراه، مسیر 3- (انحراف کشتی و هواپیما و غیره از مسیر در اثر باد وغیره) کژرفت، اریب روى 4- (تغییر جهت تدریجی به سوى خاصی) گرایش، تمایل

  •  حرکت...‏

  • دانه

  • انحراف

  • تغییر مکان جانبی

  • رانش جانبی

  • یخرفت

  • انباشتگی

  • تغییر در خروجی یک مدار الکتریکی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری