decay به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
پوسیدگی
-
فساد
-
زوال
-
خرابی
-
تنزل
-
پوسیدن
-
فاسد شدن
-
تنزل کردن
-
منحط شدن
-
تباهیمحو شدن
-
تباه شدن
-
تخمیر - پوسیدن - فساد
-
زوال، واپاشی
-
افت، واپاشی 1. کاهش تدریجی مقدار یک کمیت نظیر جریان، شار مغناطیسی، بار، یا فسفرسانی 2. radioactive decay
-
تباه شدن، تحلیل رفتن، تباهی، واپاشی، تلاشی، تحلیل
-
واپاشی
-
پوسیدگی
-
پوسیدگی
-
تباهی
-
واپاشی
-
تجزیه
-
از هم پاشیدن
-
تباه شدن
-
زوال، متلاشی؛ واپاشی