cross به فارسی | دیکشنری انگلیسی

cross
  • صلیب

  • خاج

  • چلیپا

  • علامت ضربدر یاباضافه

  • حدوسط

  • ممزوج

  • دورگه

  • اختلاف

  • مرافعه

  • تقلب

  • نادرستی

  • قلم کشیدن بروی

  • خط بطلان کشیدن بر (باout یاoff)

  • گذشتن

  • عبوردادن

  • مصادف شدن با

  • روبروشدن

  • قطعکردن

  • دورگه کردن (مثل قاطر)

  • پیوندزدن

  • کجخلقیکردن

  • خلا

  • قطع کردن - متقاطع شدن - میله عرضی - بسته شدن دهانه تار - وجود نخ تار داخل سوراخ میل میلک - صلیبی - عرضی - دو رگه

  • تقاطع

  • عرضی (خارجی)

  • عبورکردن

  • گذر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری