controller به فارسی | دیکشنری انگلیسی

controller
  • بازرس

  • حسابدار ممیز

  • ناظرکنترل کننده

  • کنترلر

  • کنترل کننده 1. مداری الکتریکی یا الکترومکانیکی که با ارسال سیگنالهای مناسب از طریق سیم، هوا، یا آب عملی را کنترل می کند. ارسال را می توان به صورت اکوستیک، رادیویی، یا زیر قرمز انجام داد، به عنوان مثال می توان از کنترل کننده های راه دور دستگاههای صوتی / تصویری و کنترل کننده های رادیویی برای باز کردن در یا کنترل هواپیما، ماشینها، یا قایقهای مدل نام برد. 2. مترادفی برای microcontroller.

  • حسابرس، ممیز، کنترل کننده، ذیحساب، ناظر

  • دستگاه کنترل

  • کنترل کننده

  • کنترل کننده، کنترل شده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری