console به فارسی | دیکشنری انگلیسی

console
  • پیشانه

  • میزفرمان دلداری دادن

  • تسلی دادن

  • تسلیت دادن

  • میز زیر رادیو یاتلویزیون یاارگ وپیانو

  • کنسو ل، پایانه رابط با اپراتور و نشانگر عملیات، میز فرمان

  • میز، میز فرمان 1. محفظه بزرگی بر ای گیرنده ی تلویزیون یا رادیو که به جای میز روی زیمن قرار می گیرد. 2. میز اصلی کنترل تجهیزات الکترونیکی در ایستگاه رادار، ایستگاه رادیو تلویزیون یا برج مراقبت فرودگاه 3. قسمتی از یک رایانه ی بزرگ که به کمک آن می توان ارتباط دو طرفه بین مهندس با اپراتور و واحد پردازش مرکزی بر قرار کرد و عملیاتی نظیر اصلاح محتویات حافظه، تصحیح خطا و کنترل ماشین را به صورت دستی انجام داد.

  • میز فرمان، صفحه ی کنترل، کنسول

  • ماشین‌ پیچش‌ فیلم‌

  • میز فرمان‌

  • کنسول 1. صفحه کلید و تصویر یک کامپیوتر چند کاربره. 2. یک صفحه کلید و تصیر (غیر گرافیکی) یا پنجره ای که یکی از این دو را سرویس می دهد.

  • میز فرمان، پیشانه، پایانه فرمان، کنسول، پایانه نمایش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری