compressor به فارسی | دیکشنری انگلیسی

compressor
  • متراکم کننده ماشین فشار

  • دستگاه یا ماشین فشردن هوا

  • منگنه

  • کمپرسور

  • فشرده ساز بخشی از مدار فشرده-بازکننده که گتسره ی شدت سیگنالها در نقاط ارسال یا دریافت مدار را فشرده می می کند.فشرده ساز با تقویت سیگنالهای ضعیف و تضعیف سیگنالهای قوی، گستره ی دامنه ی کوچکتری را تولید می کند.

  • فشرده ساز

  • کاری شبیه به توربو نجام میدهد ولی قدرت خود را از موتور میگیرد.پمپی که فشرده کننده هوا یا مایع کولر است.Jaguar , مرسدس و سایر تولید کننده گان برای افزایش قدرت از کمپرسور استفاده میکنند.موتور برای به کار انداخت کمپرسور کمی بیشتر وخت مصرف میکند.

  • اسباب تراکم هوا، فشار افزا، متراکم کننده

  • فشارنده‌

  • کمپرسور

  • متراکم کننده

  • فشرده ساز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری