commute به فارسی | دیکشنری انگلیسی
commute
-
تبدیل کردن
-
مسافرت کردن با بلیط تخفیف دار
-
هر روزاز حومه بشهر وبالعکس سفرکردن
-
جابجایی بودن، جابجا شدن، تبدیل کردن، تعویض کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.