commission به فارسی | دیکشنری انگلیسی

commission
  • (n):ماموریت

  • تصدی

  • حق العمل

  • فرمان

  • حکم

  • هیئت

  • مامورین

  • کمیسیون

  • انجام

  • (vt): گماشتن

  • ماموریت دادن

  • کمیسیون - حق العمل

  • کارمزد، حق العمل

  • حق العمل، حق الزحمه

  • کارمزد، حق الزحمه، حق العمل، حق دلالی، دلالی

  • حق العمل، کارمزد، کمیسیون، ارتکاب، مأموریت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری