color به فارسی | دیکشنری انگلیسی

color
  • رنگ

  • فام

  • بشره

  • تغییر رنگ دادن

  • رنگ کردن

  • ملون کردن

  • رنگ - فام - لون - رنگ کردن

  • رنگ مشخصه ای از نور که بر حسب درخشایی، طور موج غالب و خلوص مشخص می شود. درخشایی معرف اندازه درخشندگی است. طول موج تعیین کننده ی رنگمایه است و از حدود A 4000 برای بنفش تا 7000a برای قرمز (400 تا 700 nm) تغییر می کند. خلوص نیز مربوط به جلا یا سیر شدگی رنگ است و میزان وضوح آن را مشخص می کند.

  • رنگ

  • رنگ

  • رنگ، رنگ کردن، جوهر

  • شایبه، شبهه، ظاهر، حق ظاهری

  • رنگ - تفاوتهای قابل رؤیت میان طول موجهای گوناگون نور. خوشبختانه می توان چشم انسان را فریب داد؛ رنگ هرر طول موج می تواند به وسیله ی ترکیب نور سایر طول موجها شبیه سازی شود. رنگهای روی صفحه نمایش در ترکیب نور قرمز، سبز، آبی از نقاط کوچک فسفری ایجاد می شوند. (نگاه کنید به dot pitch). رنگهای روی کاغذ به وسیله ی ترکیب یا جایگزینی جوهر به روشهای مختلف ایجاد می شوند. رنگهای صفحه نمایش به صورت مقادیر RGB (قرمز، سبز و آبی) به دو روش مشخص می شوند، یک روش تعریف palette (مجموعه رنگهای کاری) و تخصیص اعداد به رنگهای روی آن است. مثلاً یک تصویر « طرح بیتی » با 4 بیت برای هر سلول تصویری، می تواند تا 16 رنگ را تشخیص دهد. روش دیگر ارائه مقادیر قرمز، سبز و آبی برای هر سلول تصویری است، مثلاً رنگ 24 بیتی 8 بیت را برای هر رنگ قرمز، سبز و آبی به کار می برد، از این رو برای هر سلول تصویری 24 بیت لازم است. رنگهای روی کاغذ، معمولاً به صورت CMYK (فیروزه ای، ارغوانی، زرد و سیاه) یا HSB (کمرنگ، سیر، روشن) مشخص می شوند. از انجا که مواد رنگی ترکیب شده کاملاً با نقاط فسفری صفحه نمایش تفاوت دارند، رنگهای چاپ شده همیشه با رنگهای صفحه نمایش سازگار نیستند (حتی پس از کالیبره کردن شدید).

  • ترکیب، کیفیت، رنگ.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری