chip به فارسی | دیکشنری انگلیسی

chip
  • لپ پریده کردن یا شدن

  • ژتن

  • ریزه

  • تراشه

  • مهره ای که دربازی نشان برد وباختاست

  • ژتون

  • ورقه شدن

  • رنده کردن

  • (بصورت جمع) سیب زمینی سرخ کرده تراشه

  • تراشیدن - خرد کردن - تراشه

  • تراشه

  • تراشه 1. قطعه نیم رسانای بسته بندی نشده ای که از پولک آن بریده شده است و نوعاً مربوط به مدارهای مجتمع است. از اصطلاح مهره die برای قطعات مجزا نظیر دیود، ترانزیستور، یا ترانزیستور توان استفاده می شود. 2. به مدارهای مجتمع بسته بندی شده نیز گفته می شود (که در واقع چنین نیست.) 3. قطعه بسیار ریز فعال یا غیر فعال، عموماً مستطیل - شکل و به طول کمتر از یک چهارم اینچ، مانند مقاومت نسبت سطحی که به صورت لایه فلزی مقاومتی روی تراشه سرامیکی ساخته می شود، خازن چند لایه (ام ال سی)، یا خازن تانتالیمی.

  • تراشه

  • تراشیدن، خرد کردن، تراشه، براده

  • ضربه چیپ

  • تراشه

  • خرده پریده شده

  • تراشه - نگاه کنید به integrated circuit

  • تراشه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری