chart به فارسی | دیکشنری انگلیسی

chart
  • نمودارنقشه

  • نمودار

  • جدول (اطلاعات)

  • گرافیگ

  • ترسیم آماری

  • بر روی نقشه نشان دادن

  • کشیدن

  • طرح کردن

  • نگاره

  • جدول - نمودار

  • نمودار کاغذ یا ماده دیگری که روی آن تصاویر گرافیکی توسط ابزار ثبات ثبت می شود.

  • نمایش ترسیمی، نمودار

  • ترسیم آماری، نقشه، نمودار، جدول

  • نمودار، نگاره، ترسیمه، دیاگرام، تابلو، گراف، کروکی، جدول، زیگ (زیج)

  • نمودار

  • چارت، نگاره، ثبت اطلاعات به شکل گرافیکی یا لوله ای

  • نمودار

  • ترسیمه

  • نگاره

  • نمودار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری