call به فارسی | دیکشنری انگلیسی

call
  • فرا خواندن

  • فرا خوان بانگ

  • صدازدن

  • ندا

  • خبر

  • نامیدن

  • احضار کردن

  • خواستن

  • فریاد

  • صدا

  • احضار

  • دعوت

  • نامبری

  • خواندن اسامی

  • صدا زدن، فراخوان 1. پیامی زادیو یی که ضمن معرفی ایستگاه فرستنده، ایستگاه گیرنده ی مورد نظر را نیز مشخص می کند، 2. انتقال کنترل به یک زیر روال در حین اجرای برنامه کامپیوتری.

  • ارتباط، تماس، فراخوانی

  • نامیدن، گرفتن، فرض کردن

  • احضار. فراخواندن - جمله ای در فرترن pl/i برخیاز نسخه های بیسیک و بسیاری از زبانهای اسمبلی که کنترل اجرای برنامه فرعی منتقل می کند. وقتی برنامه فرعی پایان می یابد برنامه اصلی از جمله بعد از call اجرا می شود. زبانهایی مانند سی و پاسکال فقط نام برنامه فرعی مورد نظر را ارائه می دهند و نیازی به دستور call ندارند. در نسخه هایی از بیسیک که شماره خط را می پذیرد برنامه های فرعی با فرمان gosub می شوند.فراخوان

  • فراخوانی، فراخواندن.

  • فرمان CALL

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری