bypass به فارسی | دیکشنری انگلیسی

bypass
  • گذرگاه

  • جنبی

  • کنار گذاشتن گذرگاه فرعی

  • سبب انشعاب شدن

  • از راه فرعی رفتن

  • تقاطع کردن

  • گذشتن

  • کنار گذر یک مسیر کم - امپدانس که در اطراف بخشی از یا تمام یک مدار قرار داده می شود.

  • کنار گذر

  • مسیر فرعی

  • میان‌ بر

  • گذر گاه فرعی (تقاطع کردن)

  • گذرگاه فرعی

  • عبور انحرافی

  • راه فرعی

  • مسیر فرعی

  • کنارگذر

  • مسیر جنبی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری