bore به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
سوراخ
-
سوراخ کردن گمانه
-
سوراخ کردن
-
سنبیدن
-
سفتن
-
نقب زدن
-
بامته تونل زدن (با through)
-
خسته کردن
-
موی دماغ کسی شدن
-
خسته شدن
-
منفذ
-
سوراخ
-
مته
-
وسیله سوراخ کردن
-
کالیبر تفنگ
-
(مج) خسته کننده
-
سوراخ - منفذ - روزنه
-
سوراخ کردن، سوراخ، دهانه، قطر داخلی، حفره، کردن قطر داخلی لوله، روزنه، گرد
-
اشترک
-
گمانه زدن
-
گمانه
-
قطر داخلی لوله
-
قطرداخلی سیلندر
-
کندن چاله
-
کندن حفره
-
قطر یک سوراخ