bill به فارسی | دیکشنری انگلیسی

bill
  • صورتحساب

  • اسکناس

  • لایحه نوک

  • منقار

  • نوعی شمشیر پهن

  • نوک بنوک هم زدن (چون کبوتران)

  • لایحه قانونی

  • قبض

  • صورتحساب

  • برات

  • سند

  • (آمر) اسکناس

  • صورتحساب دادن

  • سند اعتباری

  • صورتحساب کردن

  • برات، سیاهه، پیشنهاد، سیاهه ی کالا، طرح قانونی، صورتحساب

  • صورتحساب (دادن)، برات، لایحه قانونی، دادخواست، اسکناس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری