bath به فارسی | دیکشنری انگلیسی

bath
  • شستشو

  • استحمام

  • شستشوکردن

  • آبتنیکردن

  • حمام گرفتن

  • گرمابه

  • حمام فرنگی

  • وان

  • حمام رنگ - خم رنگ - پاتیل رنگ

  • حوضچه، حمام، خزینه

  • الکترولیت، محلولی که براى تنظیم حرارت به کار می رود

  • استحمام کردن- شستشو

  • وان حمام

  • وان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری