bar به فارسی | دیکشنری انگلیسی

bar
  • میله

  • شمش

  • مانع شدن میل

  • میله

  • تیر

  • نرده حائل

  • (مج) مانع

  • جای ویژه زندانی در محکمه

  • (باthe) وکالت

  • دادگاه

  • هیئت وکلائ

  • میکده

  • بارمشروب فروشی

  • ازبین رفتن (ادعا) رد کردن دادخواست

  • بستن

  • مسدودکردن

  • بازداشتن

  • ممنوع کردن

  • بجز

  • باستنثا

  • شانه - شانه ماشین بافندگی - میله

  • میله

  • بار واحد فشار برابر بایک ضرب در 10 به توان شش زا یک ضرب در 10 به توان پنج (اندکی کمتر از یک اتمسفر) واحد قبلی اندازه گیری فشار آکوستیک، میکروبار بود که در حال حاضر به جای آن از نیوتن بر متر مربع به عنوان واحد si فشار استفاده می شود.

  • میله

  • میله، میل، شمش

  • خط، میله، اهرم، بند، میله ی مدرج، خرپا، پایه، حایل، خط کسری

  • بار، میله

  • وکالت، هیأت وکلاء، دادگاه، منع، مانع

  • میله

  • میلگرد

  • شمش

  • بار

  • مانع

  • مفتول

  • بندآب

  • بند تنظیم میله

  • آب پشته

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری