activity به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
فعالیتکنشوری
-
فعالیت
-
کار
-
چابکی
-
زنده دلی
-
آکتیوائی
-
فعالیت
-
فعالیت
-
فعالیت
-
فعالیت 1.شدت یک منبع پرتوزا که می تواند بر حسب تعداد اتمهای فرو پاشیده در واحد زمان یا تعداد سوسوزنی یا سایر آثار مشاهده شده در واحد زمان بیان شود. یکی از واحد های فعالیت (کوری) است که برابر ده ضربدر سه و هفت دهم فروپاشی در هر ثانیه است. 2.معیاری از دامنه ی ارتعاش یک واحد بلوری، عموماً بر حسبت جریان یکسو شده ی بیس یاگیت مدار نوسانگری که بلور در آن به کار رفته، بیان می شود. 3. یک اجرای رایانه ای که منجر به استفاده یا اصلاح اطلاعات در پرونده ی اصلی می شود. 4. شکل کوتاه شده پرتوزایی.
-
فعالیت - جزئی از کار که در طول دوره یک پروژه انجام می شود. یک فعالیت معمولاً دارای یک طول مدت مورد انتظار، هزینه مورد انتظار و نیازمندیهای منابع مورد انتظار است. فعالیت ها معمولاً به وظایف (tasks) تجزیه می شوند.
-
کار، عمل، فعالیت، تأثیر
-
فعالیت
-
فعالیت
-
فعالیت.