action به فارسی | دیکشنری انگلیسی

action
  • کنش

  • کردار

  • کار

  • عمل

  • فعل

  • اقدام

  • رفتار

  • جدیت

  • جنبش

  • حرکت

  • جریان

  • اشاره

  • تاثیر

  • اثر جنگ

  • نبرد

  • پیکار

  • اشغال نیروهای جنگی

  • گزارش

  • وضع

  • طرز عمل

  • (حق) اقامه ئ دعوا

  • جریان حقوقی

  • تعقیب

  • بازی

  • تمرین

  • سهم

  • سهام شرکتکنش

  • فعل - عمل - کنش

  • عملکرد، کنش، تاثیر

  • اثر، عمل، فعالیت، واکنش، کنش، اقدام، انجام

  • اثر، کنش، عمل

  • اکسیون‌

  • اقدام‌

  • اکشن‌

  • بازی‌

  • بازی‌ و حرکات‌ جلوی‌ دوربین‌

  • تحرک‌

  • حادثه‌

  • حرکت‌

  • حرکت‌ داخل‌ کادر

  • حرکت‌ و عمل‌

  • رویداد

  • رویدادهای‌ پرتحرک‌ و صحنه‌های‌

  • هیجان‌

  • زمان‌ وقوع‌ رویداد

  • شروع‌

  • شروع‌ حرکت‌

  • عمل‌

  • عمل‌ نمایشی‌/فعالیت‌

  • کنش‌

  • ماجرا

  • ماجراهای‌ به‌ وجود آورنده‌ فیل

  • اقدام، دعوی

  • عمل

  • کنش

  • عمل، اقدام، کنش.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری