Tracking به فارسی | دیکشنری انگلیسی

tracking
  • پیگردی

  • پیگیری

  • ردیابی،رهگیری،دنبال روندگی 1. شرایطی که در آن همه مدارهای تنظیم شده در گیرنده به طور دقیق بسامد معین شده با ابزار تنظیم را در تمام محدوده ی تنظیم دنبال می کنند. 2. حرکتی که در لب اصلی آنتن رادار یا رادیو داده می شود تا هدف متحرک از پیش تعیین شده ای را در فضا، همواره در لب اصلی دنبال کند. 3. دنبال کردن شیار صفحه با سوزن گرامافون. 4. نگهداشتن نسبت یکسانی از بلندی در دو کانال سیستم صدای استریو در همه ی تنظیمهای کنترل صدای گروهی.

  • ردیابی، دنبال کردن

  • پیگیری، بررسی، پیگیری چگونگی پیشرفت پروژه

  • تعقیب، شیار

  • تراولینگ‌ / حرکت‌ دوربین‌

  • حرکت‌ تعقیبی‌

  • حرکت‌ تعقیبی‌ دوربین‌

  • حرکت‌ دوربین‌ روی‌ ریل‌های‌ مخصوص‌

  • حرکت‌ دور و نزدیک‌ دوربین‌

  • حرکت‌های‌ گذری‌

  • پیگیری، ردیابی

  • پیگیری

  • فاصله دهی فاصله دهی حرفی (فاصله دهی میان حروف در کلمات) نگاه کنیدبه letterspacing..

  • پیگردی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری