Hardening به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
جامد کردن - سفت کردن
-
سخت کردن، سخت شدن، استحکام، آهنگری، آهنگری کردن
-
سخت شدن، سخت کردن، آب دادن
-
سخت گردانی
-
سفت شدن- سخت کردن
-
سخت شدن
-
سخت کردن
-
سفت شدگی
-
سخت شدگی