Cell به فارسی | دیکشنری انگلیسی

cell
  • یاخته

  • سلول

  • باطریپیل

  • زندان تکی

  • سلول یکنفری

  • حفره

  • یاخته

  • سلول - یاخته - پیل الکتریکی - حفره

  • سلول

  • پیل؛ سلول 1. واحد سازنده ی باتری اولیه یا ثانویه که انرژی شیمیایی را به انرژی الکتریکی تبدیل می کند. 2. واحد سازنده ی وسایل تبدیل انرژی تابشی به انرژی الکتریکی نظیر پیل خورشیدی یا پیل فوتوولتایی. 3. واحد سازنده ی وسایلی که مقومتشان در برابر انرژی تابشی تغییر می کند، مانند پیل سلنیمی. 4. واحد اصلی حافظه در یک کامپیوتر نظیر سلول دودویی یا سلول دهدهی. 5. ناحیه جغرافیایی و عموماُ به شکل شش ضلعی که در سیستم تلفن همراه سلولی (cellular mobile telephone system) به بسامدهای مشخصی اختصاص می یابد.

  • سلول

  • سلول - ترتیب استقرار انواع متفاوت ماشین آلات به نحوی که عملیات متفاوت طی یک توالی فشرده و تنگاتنگ صورت پذیرد. این استقرار نوعا U شکل است بدین منظور که حرکت تک واحدی ممکن گشته و نیروی انسانی چندکاره بتواند جایگیری انعطاف پذیری داشته باشد.

  • محفظه، مخزن، خانه، حجره، عنصر، سلول

  • یاخته، ظرف نمونه، پیل، سلول

  • سلول‌

  • محفظه

  • سلول

  • سلول. خانه - 1- واحدی از اطلاعات که اساس یک نمودار. پایگاه داده. یا صفحه گسترده است. 2- یکی از بخشهایی که شهر یا ناحیه ای را به منظور خدمات سلولی تلفن در آن قرار می دهند. هر سلولی را یک برج آنتنی سرویس می دهد.

  • خانه، سل، سلول.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری