Approximate به فارسی دیکشنری انگلیسی
-
نزدیک کردن
-
نزدیک آمدن
-
تقریبیتقریبی
-
تقریب زدن
-
تقریبی
-
تقریب زدن، نزدیک شدن، نزدیک ساختن، به تقریب زدن، تعیین مقدار تقریبی، محاسبه ی تقریبی، تقریب، تقریبی، تخمین زدن
-
تقریبی
-
تقریبی
-
نزدیک شدن



