سخنان کنفوسیوس

کنفوسیوس
  • مرد آزاده پیوسته می کوشد که در گفتار خود، آهسته و در کردار خود، تند و تیز باشد.

    از مرد آزاده، چشم داشت ایستادگی و پایداری را دارند، نه فرمانبرداری کورکورانه.

    مردی را که آماده آموختن است تعلیم ندادن، انسانی را به هدر دادن است، مردی را که آماده آموختن نیست تعلیم دادن، سخن به هدر دادن است، خردمند نه انسان را به هدر می دهد و نه سخن را.

    دانستنی های کهنه را به کار بردن و از روی آن دانستنی های تازه ای به دست آوردن از اصول عمده ی آموزش است، هر که این کار را انجام دهد می توان او را آموزگار نامید.

    این خوبی که در ما وجود دارد؛ کار خدا است.

    آهستگی و آرامش در سخن گفتن کار آسانی نیست. در این جهان که بیشتر مردم بر ضد یکدیگر می خروشند، خودداری از هیجان و کینه و پرخاشگری بسیار دشوار است. برای رهایی از این دشواری، راهی جز آرام و نرم سخن گفتن وجود ندارد.

    من از این اندوهگین نمی شوم که مردم مرا چنانکه هستم نمی شناسند، بلکه از آن غمگینم که من مردم را چنانکه باید و شاید نمی شناسم.

    با دیگران زیاد خودمانی نشویم تا موجب کدورت نگردیم.

    آماده شدن برای دستگیری از پیران و وفاداری نسبت به دوستان و مهر ورزیدن به مردم، آرزوی من است.

    هرکس باید با تمام قوت مردم را دوست بدارد.

    مرد آزاده به هیچ وجه ابزار دست کسی قرار نمی گیرد، یعنی برای وی شایسته نیست که خود را ابزار هدف دیگران سازد؛ او هدف خویشتن است.

    اگر مردم مرا نشناسند غصه نخواهم خورد، اما من اگر مردم را نشناسم افسرده خواهم شد.

    هدف هر حکومت و دولت تنها بهتر کردن ابزارهای زندگی مادی و راحتی مردم نیست، بلکه حکومت وظیفه دارد سعادت مردم را نیز تامین کند.

    مرد آزاده دقت نظر مردم را به ویژگی های نیک دیگران جلب می کند نه به ویژگی های زشت ایشان و مرد عامی، عکس آن رفتار می کند.

    مرد بزرگ از صفات خوب دیگران استفاده می کند، نه از صفات بدشان سوء استفاده.

    مرد بزرگ به خود سخت می گیرد و مرد کوچک به دیگران.

    مشورت کردن با کسانی که به راه دیگران می روند، بی فایده و نشان بی خردی است.

    مرد آزاده، پروردن هنرهای عالی را اساس همنشینی با دوستان خود قرار می دهد و از راه همنشینی با دوستان خود، فضایل اخلاقی را در نفس خویش به کمال می رساند.

    کسی که معلومات جامع درباره ادبیات دارد، مطابق با قواعد فضیلت اخلاقی رفتار می کند و می تواند به جایی برسد که از خطا و لغزش به دور بماند.

    ایمان به حقیقت را هدف و مقصد اساسی زندگی خود قرار دادن و تکالیف را از روی وجدان به جا آوردن، طبع مرد را بلندتر و کاملتر می سازد. یکی را دوست داشتن و حیات او را آرزو کردن و دیگری را دشمن داشتن و مرگ او را خواستن، ناگزیر طبع آدمی را تاریک می سازد.

    یک مرد خشمگین وجودش پر از زهر است.

    مردان بزرگ کم می گویند و بسیار می کوشند.

    مرد عاقل همواره نه نکته را در نظر دارد: روشن دیدن، خوب گوش دادن، مهربان سخن گفتن، آداب داشتن، راستگو بودن، انجام وظیفه کردن، پرسیدن هنگام تردید، خود را از خشم دور نگاه داشتن و در عین موفقیت، عادل و منصف بودن.

    مرد خشمگین پر از زهر است و زندگی را زهرآگین می کند.

    مرد بزرگ، وقار دارد، ولی مغرور نیست و مرد کوچک غرور دارد، ولی وقار ندارد.

    مرد بزرگ یکطرفه قضاوت نمی کند.

    مرد بزرگ دیر وعده می دهد و زود عمل می کند.

    مرد بزرگ با روی خوش رد می کند و مرد کوچک با روی ترش می پذیرد.

    ایده آل مرد نجیب، داشتن خوی پاک است.

    کسب دانش وظیفه اساسی هر انسانی است. در [راه انجام] این وظیفه، دانشجو می تواند و حق دارد که از آموزگار خود هم پیشی بگیرد و زودتر به مقصد برسد.

    آموزگار و دانش آموز باید زندگی خود را نمونه و نشانه درخشان آنچه می آموزند قرار دهند، وگرنه مانند کسانی هستند که راهی را شناخته اند، ولی از آن راه نمی روند و یا مانند بیمارانی هستند که داروی شفا بخش را از طبیب گرفته اند، ولی آن را نمی خورند.

    لیاقت و استعداد شخصی، وابسته به هدف عالی هر شخصی بوده و موفقیت، نتیجه مستقیم سعی و کوشش است.

    خطا کردن و آن را اصلاح ننمودن، خود به منزله ارتکاب خطای دیگری است.

    اگر به راه خطا رفتی از برگشتن مترس.

    اشتباه را درست نکردن، خود اشتباه دیگری است.

    نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی، قبول نمی کنند و اگر بدگویی کنی، بیش از آنچه که هستی تو را بد خواهند پنداشت.

    کسی که دور اندیش نباشد، گرفتار خطرهای نزدیک می شود. دور اندیشی کلید پیشگیری بسیاری از سختی ها است.

    کار دلخواه برگزین تا رنج نبینی.

    زیان و درد برایمان آنقدر مهم نیست؛ آن چیزی که موجب ناراحتی است، به یاد آوردن آنها است.

    آنکه به فکر فردا نیست، به غم فردا گرفتار خواهد شد.

    سه راه برای رسیدن به شناخت وجود دارد: نخست، اندیشیدن که بهترین راه است. دومی تقلید که آسانترین است و سومی تجربه که تلخ ترین است.

    دانش بی اندیشه دام است و اندیشه ی بی دانش بلا.

    خوب فکر کردن یعنی اینکه بدانی چگونه از ذهن و قلب، از نظم و احساس استفاده کنی. وقتی چیزی را بخواهیم، زندگی، ما را به سوی آن هدایت می کند.

    اگر می بایست من از میان سیصد شعر حماسی یک جمله را برگزینم که تمام آموزشهایم را در بر داشته باشد، این جمله را بر می گزینم: هیچ اندیشه بدی را در سر یا در دل خود جای مده.

    یک دقیقه موفـقیت، شکسـت چندین سالـه ی انسان را بی اثر کرده و جبران می کند.

    هرگاه انسان در آستانهی مرگ است، سخنانش حکیمانه میشود.

    میانه روی و حد خود نگاه داشتن، کمال سرشت آدمی است.

    کسی که خود درستکار است، نیاز به امر کردن ندارد و کارش بدون فرمان هم پیش می رود. اما کسی که خود درستکار نیست، اگر هم فرمان بدهد، نخواهند شنید.

    شتاب در یاد گرفتن مثل این است که از پی کسی بدوی و به او نرسی و بترسی که او را گم کنی.

    بدی را با عدالت پاسخ دهید، مهربانی را با مهربانی.

    سه نوع دوستی است که در همه جا پر سود و با ارزش است و سه نوع دوستی دیگر هست که زیان آور و باعث پشیمانی است: دوستی با کسانی که در دوستی خود پایدار و با وفا هستند و با کسانی که درستکار و راستگویند و با آنان که تجربه بسیار دارند، سودمند است، ولی دوستی و رفاقت با چاپلوسان، ریاکاران و یاوه گویان موجب بدبختی و رسوایی است.

    کارهای بزرگ، ترسی از زمان ندارند.

    اگر انسان یک روز از خودخواهی [اش] بگذرد، همه او را نیک خواهند گفت.

    خودبینی و رشک بردن، هزاران ویژگی خوب را می پوشاند.

    هر چیزی زیبایی های خاص خودش را دارد، اما هرکسی نمی تواند آنها را ببیند.

    بدبختی و رسوایی است.

    اگر چیزی را می دانی، باید بدانی که آن را می دانی و اگر چیزی را نمی دانی، باید بدانی که آن را نمی دانی؛ دانستن حقیقی همین است و بس.

    من از کسانی که حیله گری را حکمت، نافرمانی را شجاعت و یاوه گویی را حقیقت می پندارند، نفرت دارم.

    انسان بزرگ در جستجوی حق است و انسان پست به دنبال منفعت.

    ثروت و افتخاری که از راه نامشروع به دست آمده مانند ابری زودگذر است.

    از زندگی چه می دانیم که از مرگ بدانیم.

    اگر شما آدمی نادان و بی خبر باشید و به این امر پی ببرید، این خود یک نوع آگاهی و دانش است.

    اگر می دانی پایداری کن و اگر نمی دانی بگو نمی دانم؛ این نشان دانش است.

    خردمند وظیفه را وسیله امرار معاش قرار نمی دهد، بلکه برای او وظیفه، هدف زندگی است.

    در به کار بردن کلمه ها دقت کنیم. چون ممکن است یک کلمه ما را عاقل و کلمه دیگر ما را کم عقل جلوه دهد.

    در گذشته، مردم به کسب دانش می پرداختند تا خود را به درجه کمال برسانند. امروزه دانش را برای این فرا می گیرند که دیگران را شیفته و فرمانبردار خود سازند.

    کسب دانش را همیشه ناتمام بدان و از کوشش باز نمان.

    مرد بزرگ دلسوزی و پریشانی نشان نمی دهد، عاقل است و تردید ندارد، شجاع است و نمی ترسد.

    من یکبار در تمام روز چیزی نخوردم و در تمام شب نخوابیدم تا بتوانم مسئله ای را حل کنم، اما نتیجه نداد. از این رو فهمیدم که بهتر است آنچه را نمی دانم، بپرسم.

    بدترین چیز آن است که بدانی کار درست چیست، ولی آن را انجام ندهی.

    وقتی دوست می داری، دلت می خواهد زنده باشی و وقتی کینه می ورزی، آرزوی مرگ می کنی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری