سخنان کریشنا مورتی

کریشنا مورتی
  • آزادی هرگز کاری به نادرست انجام نمی دهد، آزادی کاملاً با نافرمانی دیگرگون است.

    اگر آموختن درباره ی خود، بر پایه ی گفته های دیگران باشد، ما درباره ی آنها چیز آموخته ایم و نه درباره ی خویش.

    زمانی، تهیدستی، چیز زیبا و شگفت انگیزی خواهد بود که ذهن، از جامعه رها شود.

    اگر شما خود را با دیگران نسنجید، آنچه که هستید، همان خواهید بود.

    رنجهای ناشی از سرکوبی و قوانین بی رحم ناشی از وفادار ماندن به یک الگو، هیچ یک منجر به درک حقیقت نمی شوند.

    من، "تمامیت" یک چیز را زمانی می توانم ببینم که "اندیشه" در آن دخالتی نداشته باشد.

    تا زمانی که اندیشه ای از حافظه، تجربه یا دانش، که همه مربوط به گذشته اند، سرچشمه نگرفته باشد، به هیچ وجه، شخصی به نام اندیشمند هم وجود نخواهد داشت.

    اگر تفکر قادر به دریافت حقیقت باشد، نمی توان آن امر را حقیقت نامید.

    هریک از ما در همه ی روابطمان، تصویری را در مورد دیگری در ذهن می سازیم (همان گونه که طرف مقابل نیز تصویری از ما در ذهن دارد). در نتیجه، "دو تصویر" با یکدیگر در ارتباطند، نه دو موجود بشری.

    انسانی که براستی جدی است و با شوق فراوان، خواستار درک درستی و عشق است، اصولاً هیچ مفهوم یا تصویری در ذهن ندارد؛ او تنها در "آنچه که هست"، زندگی می کند.

    برای کشف، برای یادگیری چیزی بنیادی، شما ناگزیرید گنجایش رفتن به عمق را داشته باشید.

    ما نتیجه ی انواع نفوذها و تاثیرات هستیم و هیچ چیز تازه ای در ما وجود ندارد؛ چیزی که خودمان آن را کشف کرده باشیم؛ چیزی که بکر و دست نخورده باشد.

    با حقیقت روبرو شوید، به آن نگاه کنید، از آن نگریزید؛ زیرا زمانی که فرار می کنید، زمان آغاز ترس است.

    تا زمانی که ما از زندگی می ترسیم، از مرگ نیز هراسان خواهیم بود.

    زمان، فریب دهنده ای بیش نیست، بدین جهت که هیچ کاری برای کمک به ما در راه دگرگون ساختن خود نمی کند.

    تنها یک ذهن بی گناه می داند که عشق چیست، این، تنها ذهن بی گناه است که می تواند در دنیایی که پاک نیست، زندگی کند.

    برای درک یک حقیقت، باید به آن نگاه کنیم، نه اینکه از آن بگریزیم.

    هرگز راهی به واقعیت وجود ندارد، همان گونه که راهی به حقیقت نیز وجود ندارد؛ شما ناگزیرید خود، راهنما و قانون خود باشید.

    یک ذهن زنده، ذهنی است آرام، ذهنی است که نه مرکزی دارد و نه مکانی و نه زمانی. یک چنین ذهنی نامحدود است، یک چنین ذهنی، تنها حقیقت موجود است.

    هریک از ما تصوری از آنچه که می اندیشیم هستیم یا باید باشیم، در ذهن داریم و آن تصور، ما را از دیدن خود، همان گونه که به راستی هستیم، باز می دارد.

    تنها، ذهنی که به یک درخت یا به ستارگان یا به تلألوی آب یک رودخانه با واگذاری و گردن نهادن خود می نگرد، می داند زیبایی چیست.

    دریافتن و ادراک خود، آغاز حکمت است.

    تنها، زمانی که ما پیوند راستین بین یکدیگر را درک کنیم، امکان عشق ورزیدن و عاشق شدن وجود دارد.

    راستی، هیچ جاده ای ندارد و همین، زیبایی راستی است.

    زمانی که شما آغاز می کنید به گفتن این مسئله که "من خود را می شناسم"، به راستی، از یادگیری درباره ی خود بازایستاده اید.

    یکی از دشواریهای بزرگ ما، ندیدن خودمان به گونه ای درست و روشن است.

    اگر انسان بخواهد چیزی را به گونه ای روشن و دقیق ببیند، می بایست ذهنش بسیار آرام و به دور از همه ی کینه ورزی ها، فریب ها، گفتگوها، تجسم ها و تصاویر باشد.

    آنچه ذهن را از وابستگی رها می کند، دیدن کل ساختار و طبیعت برانگیختن و وابستگی است و دیدن اینکه چگونه آن وابستگی، ذهن را کودن، منگ و کم کار می کند.

    بسیاری از ما می خواهیم ذهنمان را پیوسته سرگرم نگهداریم، تا خود را آنگونه که هستیم نبینیم.

    ساده نگریستن به هر چیز، یکی از دشوارترین کارها در دنیا به شمار می آید. زیرا ذهن ما ذهنی پیچیده است.

    شما هنگامی می توانید در ژرفا نفوذ پیدا کنید که ذهنتان به تیزی یک سوزن و به استواری و قدرت یک الماس باشد.

    زندگی کردن در همین زمان [اکنون]، یک دریافت آنی و زیبا و شادی بزرگ است، بدون جستجو و کسب لذت از آن.

    زندگی کردن یعنی همواره در زمان اکنون بودن.

    شما درباره ی زیبایی یا عشق، سخن می گویید و درباره ی آنها بسیار می نویسید، ولی هرگز عشق و زیبایی را نشناخته اید، به جز در زمانهای اندکی از وانهادن خود.

    مسائل، تنها در زمان وجود دارند و هستی پیدا می کنند. یعنی هنگامی که ما با موضوعی به گونه ی کامل برخورد نمی کنیم، خود این عدم برخورد کامل با موضوع، سبب آفریدن مسئله می شود.

    تا زمانی که مرکزی وجود دارد که در پیرامون خود، فاصله هایی را می آفریند، نه عشق وجود خواهد داشت و نه زیبایی.

    مادام که حیوان، ناز و نوازش می شود، واکنش های زیبایی دارد، ولی به محض اینکه با او مخالفت می شود، همه ی خشونت طبیعتش پدیدار می گردد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری