سخنان فرانسوا ولتر

فرانسوا ولتر
  • عشق، پارچه ی گلدوزی شده ای است که طبیعت، آن را آراسته و تخیل، نقش و نگار آن را ترسیم کرده است.

    برای آنکه بتوان خوب نوشت باید در یک کشور آزاد زندگی کرد.

    انسان در همان لحظه که تصمیم می گیرد آزاد باشد، آزاد است.

    هر کس باید باغ خود را پرورش دهد.

    وقتی که حرف پول پیش می آید، همه پیرو یک کیش و آیین می شوند.

    همه ما در یک مذهب مشترکیم و آن، ثروت است.

    پارسایی و پرهیزگاری در قلب نشسته است، نه جای دیگر.

    در جامعه ای که کارها برحسب استعداد تقسیم نشود، در حقیقت همه بیکارند.

    آیا در دنیا کسی آنقدر عاقل است که از تجارب دیگران عبرت گیرد؟

    حقایق را بگویید و مردم را آگاه سازید، هرچند مطمئن باشید که کشته خواهید شد.

    کسانی که از حیث استعداد و طبیعت، مافوق دیگران هستند، غالبأ به خطا و گناه نزدیکترند، زیرا هیچ دلیلی ندارد که استعداد، اشخاص را مافوق یکدیگر قرار دهد.

    زمانی یک جامعه دارای فضیلت اخلاقی است که قانون، همه افراد جامعه را با یک چوب براند.

    بدبختانه همنوعان ما به گونه ای ساخته شده اند که افرادی که در راههای صاف و هموار راه می روند، پیوسته در مسیر آنهایی که می کوشند راه جدیدی را باز کنند، سنگ می اندازند.

    بر سر دوراهی های زندگی گاهی اتفاق می افتد که عاطفه و وظیفه با هم تماس پیدا می کنند؛ کسانی که از عاطفه پیروی کنند، همیشه از خود شادمانند، اما مردمی که در این گونه از مراحل، تبعیت عقل و وجدان را ترجیح داده و انجام وظیفه نمایند، غالبأ از کرده ی خود پشیمان هستند.

    عملی اگر کاشتید، عادتی درو خواهید کرد. عادتی اگر کاشتید، اخلاقی درو خواهید کرد. اخلاقی اگر کاشتید، سرنوشتی درو خواهید کرد.

    خانم! زیبایی شما تنها چشم را لذت می بخشد، اما زیبایی اخلاق و فهم شما، روح را نوازش می دهد.

    هر چه افراد ازدواج کرده بیشتر شوند، جنایتها کمتر خواهد شد.

    زنها مثل ماهی هستند؛ به دست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشکل است.

    دوستی، ازدواج دو روح است و در آن، ترک کردن و طلاق جایز نیست.

    در بازی زندگی، انسان در ابتدا گول خور است و در پایان گول زن. به عبارت دیگر، او بره به دنیا می آید و روباه از دنیا می رود.

    خرابی کار یک مملکت از دو چیز است: نداشتن مردان عالم و لایق و نبودن آنها بر سر کارهای مملکت.

    ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست؛ هم تلخی و شوری دارد و هم تندی و ترشی و شیرینی و بیمزگی.

    خطاهای بشری اول رهگذر، بعد میهمان و چندی نمی گذرد که صاحبخانه می شوند.

    حقیقت را دوست بدار، ولی اشتباه را عفو کن.

    من دشمن تو و باورهای تو هستم، اما آماده ام در راه آزادی باورهایت، جان خود را فدا کنم.

    کسانی که می توانند حرفهای پوچ و بی معنی را در باور تو بگنجانند، می توانند تو را مجبور به انجام کارهای وحشیانه کنند.

    اختیار افکار ما نیز در دست خودمان نیست، زیرا کمابیش همیشه بی اختیار فکر می کنیم.

    هر زمان احساس می کنم که درد و رنج و بیماری می خواهد مرا رنجه کند و آزار دهد، به کار پناه می برم. کار، بهترین درمان دردهای من است.

    سعادت جز رؤیا چیز دیگری نیست، فقط به نظر حقیقت دارد؛ چه وقتی انسان می خواهد میزان زندگی را حساب کند نباید اندازه ی لذتها را بسنجد بلکه باید رنجهایی را که از آنها رهایی یافته است نیز در نظر بگیرد.

    خدا امید و خواب را برای جبران غم های زندگی به ما ارزانی داشته است.

    هر چه بیشتر فکر می کنم بهتر می فهمم که هیچ نمی دانم.

    تصور می کنم که اگر هر کس تنها یک ربع ساعت به فکر زندگی خویش باشد و بیاندیشد که آن را اصلاح کند، هر ماه زندگی او از ماه پیش بهتر خواهد شد.

    هر کس دو بار می میرد: یکبار آنگاه که عشق از دلش می رود و بار دیگر آنگاه که زندگی را بدرود می گوید. اما مرگ زندگی در برابر مرگ عشق ناچیز است.

    کسی که آرزوهایش سودمند باشد، ثروتمند است.

    کسی که از مرگ می ترسد، از زندگی هم می ترسد.

    تصور می کنم که اگر کسی یک ربع ساعت تنها به فکر زندگی خود باشد و بیندیشد که آن را اصلاح کند، هر ماه از زندگی او بهتر از ماه قبل خواهد شد.

    تاریخ تنها تصویر جنایتها و تیره بختی های بشر است.

    پرسش های هر کس بیش از جواب هایش او را می شناساند.

    آدمی هرگز بدکار و پلید به دنیا نمی آید.

    آدم باید اول انسان باشد، بعد دکتر.

    سرنوشت یک ملت غالبا بستگی به خوب کار کردن و یا خوب کار نکردن دستگاه گوارش نخست وزیران ملت داشته است.

    خوشبختی در دنیا وجود ندارد. زندگی ما عبارت است از محاکمه یا تنبیه کردن، پاداش گرفتن و یا انجام اعمال احتیاطی.

    از روی سوالهای فرد، بهتر از جوابهای او می توانید درباره اش قضاوت کنید.

    افرادی که بزرگترین خدمت را به دانش و فرهنگ نموده اند، نویسندگان و پژوهشگرانی بوده اند که در انزوا می زیسته اند و هرگز در گفتگوهای دانشگاهی شرکت نکرده و حقایق صد در صد اثبات نشده را در آکادمی ها ابراز نداشته اند.

    کتابهای مفید، آنهایی هستند که خواننده را تشویق به تکمیل آن کنند.

    جنگ تهاجمی، جنگ وحشی ها است؛ آن که از خود دفاع می کند، سزاوار آن است.

    آنهایی که در زبان بازی مهارت به خرج می دهند، بیشتر، نیت پلید را در قلب خود می پرورانند.

    چرب زبانان اغلب نیتی ناپاک در قلب می پرورانند.

    پیوند عشق حقیقی حتی به مرگ گسیخته نمی شود چه برسد به دوری.

    هر چه بیشتر کتاب بخوانید، بیشتر از زندگی حقیقی برخوردار خواهید شد.

    اگر بر ناتوان خشمگین شوی، دلیل بر این است که قوی نیستی.

    اگر بر ناتوان خشمگین شوی، دلیلش این است که قوی نیستی.

    شک حالت خوش آیندی نیست، ولی ادعای یقین خنده دار است.

    زندگی مانند کودکی است که اگر می خواهید به خواب نرود، پیوسته باید او را سرگرم کرد.

    ما کودکانی هستیم که چون به خواب می رویم رویای سعادت می بینیم و چون بیدار می شویم تعبیری جز تیره روزی نمی یابیم.

    زر اندوزانی که برای مال دنیا کیسه دوخته اند، بدانند که لباس آخرت جیب ندارد.

    ما باید در زندگی دارای هدف عالی بوده و افق بالاتری را بنگریم زیرا بدون هدف زیستن ثمره ای جز خستگی ندارد.

    از کشوری که بهای خدمتکاران و دانشمندان را نداند و از آنان سپاسگزاری ننماید، نباید امید پیشرفت داشت.

    در این دنیا هیچ کس نمی داند که در پشت پرده ظاهری حوادث چه می گذرد. امروز به خوبی بر من ثابت شده که درباره هیچ چیز نباید از روی اسناد و ظواهر قضاوت کرد.

    بگذار که دوستی کم کم به اوج خود برسد. اگر این رسیدن برق آسا باشد، ناگهان از نفس می افتد و متوقف می شود.

    دو چیز برای من به معنای زندگی است: آزادی و بانویی که او را دوست دارم.

    دوست مثل درشکه در روز بارانی کمیاب است.

    صفت، دشمن اسم است.

    عشق، نیرومند ترین سپاه است، زیرا در یک لحظه بر قلب و مغز و جسم حمله می کند.

    برگهای کتاب به منزله بالهایی هستند که روح ما را به جهان روشنایی پرواز می دهند.

    سرزمینی در جهان نیست که [در آن] عشق از عاشقان، شاعر نسازد.

    سرگرم نبودن با زنده نبودن یکی است.

    سعادت وکامیابی در زندگانی تابع رویدادها نیست، بلکه از خود ما سرچشمه می گیرد.

    قلم روزنامه نگار مانند تیشه ای است که نمی شود آن را شکست؛ این تیشه بدین جهت ساخته شده که دنیای قدیم را ویران کند و دنیای تازه ای به وجود آورد.

    کتاب بر دنیای تمدن فرمانروایی می کند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری