معنی گود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گود. [گ َ / گُو] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است. (برهان). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است. (تقی زاده، یادگار 4:6 ص 22) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). حفره. چاله. غائر. غائره. || (ص) عمیق. دورتک. دوراندر. دورفرود.
- گود افتادن، گود شدن.
- گود کردن،چال کردن. کندن.
- گود کندن، گود کردن. بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| (اِ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره. (یادداشت مؤلف). || گود یا گود زورخانه، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه ٔ آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته ٔ صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله ٔ مردم شناسی سال اول شماره ٔ 3 مقاله ٔ زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.

گود. [گ ُ وَ] (فعل) مخفف گوید. (رشیدی) (برهان):
ایمان گودت ( (پیش آ)) وآن کفر گود ( (پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
(دیوان شمس ج 2 ص 46).
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.
مولوی.
رجوع به گفتن شود.

گود. [گُو] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ معین

(ص.) عمیق، ژرف، (اِ.) جایی در زورخانه که به شکل های چهارگوش و شش گوش ساخته می شود برای انجام حرکات ورزشی یا کشتی. [خوانش: (گَ یا گُ)]

فرهنگ عمید

هر‌ظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرو‌رفته باشد،
عمیق،
(اسم) (ورزش) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین‌تر از سطح زمین است،
* گود برداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن،

حل جدول

ژرف، عمیق، حفره، گودال، مقعر

ژرف، عمیق

ژرف، عمیق، مقعر

عمیق.

محلی در زورخانه

ژرف، عمیق، محلی در زورخانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال

فرهنگ فارسی هوشیار

جای عمیق و پست، حفره، چاله

فرهنگ عوامانه

عمیق است.

پیشنهادات کاربران

فرو رفته

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری