معنی باکره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

باکره. [ک ِ رَ / رِ] (از ع، ص) دوشیزه. دختر مهرنشکافته. نابسود. (یادداشت مؤلف). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکره شود. || بمجاز دست نخورده. پاک. پاکیزه:
چون دست و پای پاک نبینمت جان و دل
این هردو پاک بینم و آن هر دو باکره.
ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(کِ رِ) [ع. باکره] (ص.) دختر، دوشیزه.

فرهنگ عمید

دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پوپک، دوشیزه

کلمات بیگانه به فارسی

دوشیزه

مترادف و متضاد زبان فارسی

بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته،
(متضاد) بیوه، زن

فرهنگ فارسی هوشیار

تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر