معنی پرآوازه در دهخدا

پرآوازه

پرآوازه

  • پرآوازه. [پ ُ زَ / زِ] (ص مرکب) پرآواز. و پرآوازه شدن، مشهور و مشتهر گشتن:

    بدو رای زن گفت اکنون گذشت

    ازاین کار گیتی پرآوازه گشت.

    فردوسی.

    درخت کهن میوه ٔ تازه داشت

    که شهر از نکوئی پرآوازه داشت.

    سعدی (بوستان).

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی پرآوازه در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • پرآوازه‌ (فارسی به انگلیسی): Famous, Immortal, Prestigeful, Renowned
  • پرآوازه (فرهنگ عمید): پربانگ، پرهیاهو،
    بسیارمعروف و مشهور،
  • پرآوازه (حل جدول): مشهور، نامی
  • پرآوازه (مترادف و متضاد زبان فارسی): اسم‌ورسم‌دار، اسمی، بنام، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نامور،
    (متضاد) گمنام