معنی هان در دهخدا

هان

هان

  • هان. (صوت) امر به شتاب کردن، یعنی بشتاب و جلد باش. (برهان) (ناظم الاطباء). || (ق) براستی و در حقیقت. (ناظم الاطباء). || (صوت) کلمه ٔ جواب به معنی آری. بلی. || کلمه ٔ تنبیه است، یعنی در محل آگاهانیدن و تأکید در کاری و امری به کار برند خواه به طریق امر باشد و خواه به تصدیق وجد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج):

    هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر

    بازگردد ز ره کژ به هان و هین.

    ناصرخسرو.

    هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان

    ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان.

    خاقانی.

    زمین بلرزد بر خود اگر تو گویی هین

    فلک بماند برجای اگر توگویی هان.

    کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری).

    گفت خندان که هین پیاله بگیر

    ستدم گفت هان ز باده منوش.

    هاتف اصفهانی.

    گوید به فلک گر به منع هان

    راند به زمین گر به امر هین

    گردون و درنگ ارچه نی چنان

    گیتی و شتاب ارچه نی چنین.

    رضاقلی خان هدایت.

  • هان. (اِخ) نام سلسله ٔ پادشاهی چین است که در دو قرن اول میلادی در آن کشور حکومت داشته اند. (از اعلام المنجد).

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی هان در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • هان (فرهنگ معین): (شب جم.) به هوش باش ! کلمه ای که برای آگاه کردن به کار می رود.
  • هان‌ (فارسی به انگلیسی): Behold, Now
  • هان (فارسی به عربی): الآن، انظر
  • هان (فرهنگ عمید): کلمۀ تنبیه که در مقام آگاه ساختن کسی یا تٲکید در امری به‌ کار می‌رود،
    [عامیانه] برای تصدیق به کار می‌رود،
    [عامیانه] هنگام مخاطب قرار گرفتن در جواب به جای بله گفته می‌شود،
  • هان (ترکی به فارسی): خان، رباط، کاروانسرا
  • هان (حل جدول): سلسله ای در چین
  • هان (فرهنگ فارسی هوشیار): کلمه جواب بمعنی آری، بلی
  • هان (فارسی به آلمانی): Jetzt, Nun jetzt, Nun