طنفسة در لغت نامه دهخدا
طنفسه. [طَ ف َ س َ] (ع مص) زشت خوی گردیدن بعدِ نیکخوئی. || پوشیدن جامه های بسیار. (منتهی الارب).
طنفسه. [طَ ف َ س َ / طِ ف َ س َ / طُ ف َ س َ / طَ ف ِ س َ] (معرب، اِ) گستردنی. (منتهی الارب): زیلو، فرش پیشگاه، طنفسه ای بود که پیش خانه بازافکنند از فرش. (لغت نامه ٔ اسدی). بوریامانندی از شاخ خرما بر پهن یک گز. ج، طنافس. (منتهی الارب). از فارسی تبسه، حصیری از سعف که عرض آن ذراعی است. مصلای مانند حصیر که از برگ خرما بافند. (منتخب اللغات). نهالی. (دهار). نهالی از ابریشم. (مهذب الاسماء). توشک. بساط. (تفلیسی). || جامه. (منتهی الارب): و از وی [از ناحیت روم] جامه ٔ دیباو سندس و میسانی و طنفسه و جورب و شلواربندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم). طنفسه، روی جامه از ابریشم. (مهذب الاسماء).



