معنی اطوار در دهخدا

اطوار

اطوار

  • اطوار. [اَطْ] (ع اِ) ج ِ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). ج ِ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی «خلقکم اطواراً» قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ج ِ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور؛ یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || انواع و اصناف گویند. الناس اطوار؛ ای اصناف مختلفون. (از منتهی الارب)، یعنی مختلف اند بر حالات گوناگون و در تاج: ای اصناف. (از اقرب الموارد). و رجوع به طور شود. || ج ِ طور. حالتها و کیفیتها. (فرهنگ نظام). حالات و هیئتها. (از اقرب الموارد). و رجوع به طور شود:

    شمس وجود احمد و خود زهرا

    ماه ولایت است ز اطوارش.

    ناصرخسرو.

    آنگاه پروردگار قدرت در اطوار امشاج قد و قامت و عرض وطول و هیئت او ترتیب فرماید. (قصص الانبیاء ص 11). یکی آن که پادشاه که تا ابد باقی باد، چون در احوال و اطوار اسلاف ملوک و سلاطین و بسطت ملک و نفاذ حکم و جلالت قدر و کامکاری و فرمانروایی ایشان نگرد... بصیرت او در امضاء این معنی باقی تر گردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص 7).

    بنما در بساط فرش رخوت

    سالکان مسالک اطوار.

    نظام قاری (دیوان البسه ص 23).

    || ادوار و ازمنه. || طریقه ها و روشها. || طرق و راهها. || امثال و اعمال. (ناظم الاطباء).

    - اطوار حمیده، کردارها و اعمال ستوده. (ناظم الاطباء).

    - اطوار سیاه، کردارهای زشت. (ناظم الاطباء).

    - اطوار ناهموار، کردارهای بد و نامناسب. (ناظم الاطباء).

    - اطوار نکوهیده، کردارهای زشت و ناستوده. (یادداشت مؤلف).

    || رسمها و عادتها. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی، در پارسی بمعنی حرکات و اداهای رقص. مثال: اطوار درنیاور. (از فرهنگ نظام). و رجوع به اطفار شود. در تداول عامه، اطفار گویند. || قدرها. حدها. (از اقرب الموارد).

    - اطوار سبعه، کنایه از مراتب هفتگانه. (انجمن آرای ناصری). و صاحب کشاف گوید: در اصطلاح اهل تصوف عبارت از: طبع. نفس. قلب. روح. سرّ خفی و اخفی. کما فی شرح المثنوی. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی اطوار در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • اطوار (فرهنگ معین): جمع طور.، حال، وضع، در فارسی، حرکات و رفتار بی مزه. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
  • اطوار (فرهنگ عمید): طور to [w] r
  • اطوار (حل جدول): ادا
  • اطوار (مترادف و متضاد زبان فارسی): ادا، ژست، قر، ناز، اشکال، انحا
  • اطوار (فرهنگ فارسی هوشیار): روشها، طریقها
  • اطوار (فرهنگ فارسی آزاد): اَطْوار، انواع، اَشکال، حالات، چگونگی ها، حدّها، قدرها (مفرد: طَوْر)،