مهاجرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مهاجرت. [م ُ ج َ / ج ِ رَ] (از ع، اِمص) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی. (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقامت کردن. مهاجره.
- مهاجرت کردن، هجرت کردن. کوچ کردن.
|| مفارقت. جدائی. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مُ جِ رَ) [ع. مهاجره] (مص ل.) هجرت کردن، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن.
فرهنگ عمید
از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن،
دوری کردن از شهر و دیار خود،
حل جدول
ترک دیار، کوچ
فرهنگ واژههای فارسی سره
کوچ
کلمات بیگانه به فارسی
کوچ
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلایوطن، رحلت، کوچ، هجرت،
(متضاد) اقامت
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) از موطن خود بجایی دیگر انتقال کردن هجرت گزیدن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.