خرابی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
ویرانی،
تباهی، فساد،
بینظمی،
حل جدول
ویرانی، تباهی
فرهنگ واژههای فارسی سره
ویرانی
کلمات بیگانه به فارسی
ویرانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی،
(متضاد) آبادی، اضمحلال، انهدام، هدم،
(متضاد) آباد، فساد،
(متضاد) صلاح، عیب، نقص،
(متضاد) حسن، کمال، بیخودی، سیاهمستی، مستی،
(متضاد) هشیاری، بیخودی، سیاهمستی،
(متضاد) هشیاری، زیان، ضرر، آسیب،
(متضاد) سود، رسوایی، بدنامی، ضعف
گویش مازندرانی
ویرانی، زباله، آشغال
فرهنگ فارسی هوشیار
اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی -4 زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.