قدار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
قدار. [ق ُ] (ع ص، اِ) مرد میانه. || باورچی. || شترکُش. || دیگ پز. || خوان سالار. || مار بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج).
قدار.[ق َ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب) (آنندراج).
حل جدول
خیانکار
فرهنگ فارسی هوشیار
تنگ میان: مرد، آشپز دیگ پز، مار بزرگ، خوانسالار سنگ آب بر
فرهنگ فارسی آزاد
قَدار- قِدار، قُدْرت،
قَدّار، بسیار توانا- پر قدرت،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.