معنی جهد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(جَ) [ع.] (مص ل.) کوشیدن، رنج بردن.

(جُ) [ع.] (اِمص.) توانایی، استقامت.

فرهنگ عمید

کوشش کردن، کوشیدن،
کوشش،

کوشش،

حل جدول

کوشش و سعی

تلاش

تلاش، سعی، کوشش

مترادف و متضاد زبان فارسی

اهتمام، اهتمام، تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، سعی، کوشش، مساعی

گویش مازندرانی

کم، اندک، دو عطسه ی پیاپی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کوش، تاب ‎ رنج، سختی، تاب و توان، فرجام ‎-1 (مصدر) کوشیدن رنج بردن، (اسم) کوشش رنج. (اسم) توانایی کوشش.

فرهنگ فارسی آزاد

جُهْد، توانائی، وُسْع، طاقت، مَقْدورات،

جَهْد، (جَهَدَ، یَجْهَدُ) کوشیدن و جِدِّیَّت کردن، رنج بردن، فوق طاقت بار کردن، سخت گردیدن، لاغز و ضعیف شدن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری