معنی ترخیص در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ترخیص. [ت َ] (ع مص) رخصت دادن (زوزنی) (دهار). رخصت دادن مر کسی را در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخصت کردن و اجازت دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج).

فرهنگ معین

ارزان کردن، مرخص کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

رخصت دادن، اجازه دادن،
مرخص کردن،
[قدیمی] ارزان کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مرخص‌سازی، خارج‌سازی 0 جنس از گمرگ)، مرخص کردن، رخصت‌دهی، اجازت دادن، اجازه‌دادن، رخصت دادن

فرهنگ فارسی هوشیار

رخصت کردن و اجازه دادن

فرهنگ فارسی آزاد

تَرْخِیص، مرخص کردن، اجازه دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر