سفت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(سُ) (اِ.) سوراخ، رخنه.
(سُ یا س) [په.] (اِ.) دوش، کتف.
ستبر، محکم. [خوانش: (~.) (ص.)]
فرهنگ عمید
ستبر، محکم،
سخت،
غلیظ،
(زیستشناسی) شانۀ انسان یا حیوان، دوش، کتف: سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هردو «سفت» بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲)،
سوراخ، رخنه، سوراخ کوچک، مانند سوراخ سوزن،
حل جدول
محکم، استوار
ضد شل است، چیز سخت.
ضد شل است، چیز سخت
محکم و استوار
مترادف و متضاد زبان فارسی
استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط،
(متضاد) سست، دوش، کتف، شانه، کمآب،
(متضاد) غلیظ، قرص، محکم
فرهنگ فارسی هوشیار
محکم و مضبوط و سخت
فرهنگ عوامانه
ضد شل است, چیز سخت را گویند.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.