کامل به فارسی | دیکشنری عربی

کامل
  • تمام , درست , دست نخورده , بی عیب , پر , مملو , کامل , ناکنش ور , بی کاره , غیر فعال , سست , بی حال , بی اثر , تنبل , بی جنبش , خنثی , کساد , تمام کردن , کامل کردن , درست کردن , یکی کردن , تابعه اولیه چیزی را گرفتن , اختلا ط , بیحال

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر