مزار به فارسی | دیکشنری عربی

مزار
  • زیاد رفت وامد کردن در , دیدارمکررکردن , پیوسته امدن به , امد وشد زیاد , خطور , مراجعه مکرر , محل اجتماع تبه کاران , امیزش , دوستی , روحی که زیاد بمحلی امد وشدکند , تردد کردن , پاتوق

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر