عبد به فارسی | دیکشنری عربی

عبد
  • غلا م , بنده , برده , زرخرید , اسیر , غلا می کردن , سخت کار کردن

  • در بستر , در رختخواب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر