عاجز به فارسی | دیکشنری عربی

عاجز
  • نا مناسب , غیر کافی , ناشایسته , بی کفایت , نالا یق , بی اعتبار , باطل , پوچ , نامعتبر , علیل , ناتوان , () ناتوان کردن , علیل کردن , باطل کردن

  • بیچاره , درمانده , فرومانده , ناگزیر , زله , دارای ضعف قوه باء , ناتوان , اکار , عاجز , نا قابل , نالا یق , بیعرضه , محجور , نفهم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر