شاب به فارسی | دیکشنری عربی

شاب
  • معامله کردن , انتخاب کردن , شکاف دادن , ترکاندن , خشکی زدن پوست , زدن , مشتری , مرد , جوانک , شکاف , ترک , ف ک , نوباوگان , جوانی , شباب , شخص جوان , جوانمرد , جوانان

  • دارای نیروی شباب , جوان , باطراوت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر