سهل به فارسی | دیکشنری عربی

سهل
  • پهن , مسطح , هموار , صاف , برابر , واضح , اشکار , رک و ساده , ساده , جلگه , دشت , هامون , میدان یا محوطه جنگ , بدقیافه , شکوه , شکوه کردن

  • اسان , سهل , بی زحمت , اسوده , ملا یم , روان , سلیس , باسانی , باسانی قابل اجرا , سهل الحصول , اسان کردن , تسهیل کردن , کمک کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر