جناح به فارسی | دیکشنری عربی

جناح
  • پهلو , تهیگاه , طرف , جناح , از جناح حمله کردن , درکنار واقع شدن , حاشیه , سجاف , کناره , حاشیه دار کردن , ریشه گذاشتن به , چتر زلف , چین , لبه , دنباله , رشته , همراهان , ملتزمین , رشته مسلسل , اپارتمان , اتاق مجلل هتل , قطعه موسیقی , بال , پره , قسمتی از یک بخش یا ناحیه , گروه هوایی , هر چیزی که هوا را برهم میزند (مثل بال) , بال مانند , زاءده حبابی , زاءده پره دار , شاخه , شعبه , دسته حزبی , پرواز , پرش , بالدار کردن , پردارکردن , پیمودن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر